دخـــــــــــــــــــــتر و پیــــــــــــــــــــــــرمرد
فاصله دخترک تا پیر مرد یک نفر بود روی نیمکتی چوبی روبه روی یک اب نمای سنگی پیرمرد صدای دختر رو شنید گفت غمگینی؟ نه . مطمئنی؟ نه . چرا گریه میکنی ؟ دوستام منو دوست ندارن چرا؟ چون خوشگل نیستم قبلا اینو بهت گفتن؟ نه . ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . راست میگی؟ از ته قلبم اره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و خوشحال به طرف دوستاش دوید چند دقیقه بعد پیرمرد اشکاشو پاک کرد کیفش رو باز کرد عصای سفیدشو بیرون اورد و راه افتاد ! ..
ولی محبت خیانت میاره ! . . . .چقدر پابند بودن سخت است، وقتی خیانت درب تمام خانه های شهر را میکوبد … . . . می دانی ؟! دلم یک آمدن می خواهد ، بی هیچ رفتنی و یک همدم که خیانت نداند ! . . . وقتی که به جای بمان ، می گویی هر طور راحتی ، بوی خیانت می دهی ! . . . هر دومون خیانت کردیم: من شب ها با گریه می خوابیدم و تو… با غریبه! . . . پچ پچ دوستت دارم های تو در گوش او به گوشم میرسد ! بازیچــه ام یا باز بچــه فرضم کرده ای ؟! . . . شک کرده بـودم کسی بین ماست ! حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم ! چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!
نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم! مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم! وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود! ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم همه با هم یکی میشویم